|
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : حنانه
گندم بودن را دوست دارم
در همهمه باد ؛ پرکنده شدن را برای روزی که شاید زیر دندانهای تو له شوم چرا درویم نمی کنی ؟ مرا کلاغ های سیاه تمام کردند ... ![]() ![]()
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : حنانه
تو زن شدی ... نه برای در حسرت ماندن یک بوسه !
برای خلق بوسه ای از جنس آرامش... تو زن نشدی ...که همخواب ... آدم های بیخواب شوی! زن شدی ... که برای خواب کسی رویا شوی! تو زن نشدی که در تنهایت ... حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشی ... ... زن شدی تا ... تا آغوشی در تنهایی عشقت باشی .. ![]()
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : حنانه
جهان ، آلوده خواب است!
فروبسته است وحشت در به روی هر تپش ،هر بانگ چنان که من به روی خویش در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست و دیوارش فرو می خواندم در گوش: میان این همه انگار چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست! شب از وحشت گرانبار است. جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بیدار: چه دیگر طرح می ریزد فریب زیست در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟ سهراب سپهری ![]()
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : حنانه
از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که “من” و “تو” ، “ما” می شویم؟! پس چرا حالا “من” این قدر تنهاست! از کی “تو” اینقدر سنگ دل شد؟!… اصلا این “او” را که بازی داد؟!… که آمد و “تو” را با خود برد و شدید “ما”! می بینی قصه ی عشقمان! فاتحه ی دستور زبان را خوانده است ![]()
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : حنانه
![]() ![]() |